در جستجوی مفهوم زندگی معمار فلسفهی زندگی او معماری است که خوب فکر م یکند. اگر با او هم کلام شوید دروازهای از خوب فکر کردن را برای شــما باز م یکند .زاویه نگاه او بــه معماری طعم زندگــی را دارد. او ماجــرای زندگی را در ســطح نمیبیند و ب هدنبال کشــف معمــاری زندگی ،جهان درون و بیرون را بهیکدیگر پیوند میدهد. که همان انســانها هســتند زمان اســت .سعی م یکنــد که نگهش دارد ،معکوســش کند یا سیامک نیری معلقــش کند بنابراین دســت بــه دامان تخیل به نظرم زندگی شــاید با یک جمله کوتاه م یشود ،دست به دامان تصور م یشود .زندگی قابــل تعریف باشــد .شــاید زندگــی را بتوان مــا بخش بزرگیاش تخیل و تصور اســت .ما تجربــه ناگزیر همتاســاز ها دانســت و تلاش ناچاریــم به گون های رفتــار کنیم کهیک اقلیم ژ نها بــرای ماندن .زندگــی از نظر من خیلی زمانــی دیگری را تجربه کنیــم خارج از روند مقوله پیچیدهای نیست ،شاید علتش این است خطی معمول زمان .پس ما ب هدنبال یک فرایند کــه از دور به داســتان نگاه م یکنــم که البته معلق هســتیم .زندگی از نظر من یک تجرب هی اگــر از نزدیکتر وارد جریــان و چالشهایش وجودی است که با سادگی تمام این جریانات شــویم پیچیده به نظر بیاید .امــا از آنجایی که را دامن میزند . من ایســتادهام زندگی مقوله ســادهای اســت، یک جریان پرتلاش انســانی و تلاش گونهای که تمام عمرش را ســعی در تعلیق یا معکوس کردن جریان زمان م یکنــد .تلاش م یکند تا فرآینــد امیدها و آرزوهایــش را بارها و بارها تکرار کند .پــس الان چالش اصلی این گونه ۱۵۱
معماری زندگی اکرم خلیلی معمار داستان زندگی او معمــاری اســت که داســتان زندگی را بــا کلمات به تصویر م یکشــد .اگــر تعریف خلاقانــ هی او را بخوانیــد خواهیــد فهمید که معماری افکار او چقــدر بوی زندگی دارد .و از زندگی با کلمات تصویری میســازد که با خواندنــش ،طعم ،بو و حتی صدای زندگی را احساس م یکنید. ۱۵۲
در جستجوی مفهوم زندگی زندگي يعني خاطره آدم ديگري مي شوي ... لحظه عصباني ،كلافه ،تلخ و نآارام ... مسير نوسانات حالات آدمي ... زندگي يعن ي ساده... دست از مقايسه خود با ديگران بردار ... تو فقط از فردي كه ديروز بودي بايد بهتر خيلي ساده... ساده از جنس خودم ... باشي ... يعني سفيد ... فرق بين من و تو ... آرا ... زندگي يعني من ... پادمير ... من با تمام احساساتم... زندگي يعني تو ... زندگي يعني تو ... نابترين احساس ... يعني پيگير نآارامي هاي تو ... خاطرهسازترين لحظه ... خندههاي تو زندگي يعن ي يعني رفيق روزهاي انتظار تو ...تلخيهاي دلتنگ بودن ... دلتنگ باهم بودن ... تو ... دلتنگ خودت ،خاطراتت ، اسباب باز يهايت ... شنيدن صداي تو ... كودكيات ... نف سهاي تو ... ديدن تو ... دلتنگ نگاه تو ... داشتهها و نداشتههايت ... ... زندگي يعني دلتنگ كه باشي ، نوشيدن يك قهوهي تلخ در كنار تو ... ۱۵۳
معماری زندگی وقتي نمي تواني حرفت را با خونسردي خسته نشدن از سكوتهاي بي پايان تو ... بزني... انتظار شادي تو ... و سكوت كن ، شاي د وقتي حرفهايت ممكن است زندگي را گذر از يك خيابان خالي ،هر روز ... نابود كند ... هر روز سكوت كن وقتي همه واقعيت را نمي داني ... باتو ... سكوت كن وقتي كسي از تو انتقاد ميكند ... قدم زدن با تو ... زندگي يعني راه رفتن ... موهايت را شانه كن ... زير باران ... براي خود هديه بخر ... برف ... آتش روشن كن ...بنشين ... سرما ... گرما ... بنشين ... باتو ... كنار آتش، سوختن چوب را نگاه كن ...به آتش ...به زندگي يعني صداي چوب ...به قرمزي اش... كودك ده ساله ... به التماسش ... صميمي ...بي ريا ...شاد ... زندگي يعني آواز بخوان ... زندگي يعني كوه برو ... احترام ...عشق ...خلوت ...سفيد ...صورتي نقاشي كن ... ...طوسي ...سياه ... عكاسي كن ... عكس دو نفره بگير ... زندگي يعني رژ لب صورتيات را بزن ... سكوت كن ، منتظر بمان ... سكوت ... ۱۵۴
در جستجوی مفهوم زندگی به گوشهايت گوشوارهاي از جنس و طعم زندگي يعني گيلاسهاي خانه پدربزرگ آويزان كن... براي فهميده شدن فرياد نزن ...التماس نكن ...خواهش نكن لي لي كن ... اگر قرار هست كسي تو را بفهمد ،صداي بادبادكت را هوا كن ... سكوتت را مي فهمد ... با صداي بلند بخند ...گريه كن ... در هواي برفي سرسره بازي كن ... زندگي يعني دلتون نگيرد از كساني كه براي خوشحال آتش روشن كن ... كردنشان همه كار كرديد ...ولي آنها شما آدم برفي بساز ... را قضاوت كردند ...و گذاشتند روزهاي ترس را كنار بگذار ... غمگيني داشته باشيد ... حرفهاي مردم را كنار بگذار ... زندگي يعني اما... سكوت ... خودت را كنار نگذار ... هيچ مگو .. آرام ... خودت باش ... هيس... كودك درونت را زنده نگه دار ...به اب نبات چوبيت را آرام آرام بخور ... حرفهايش گوش كن ... زندگي يعني پذيرفتن خودت ... تو نياز به پذيرفته شدن توسط ديگران را نداري ... زندگي يعني چندين راه و روش درست ... به تعداد آد مهاي روي زمين... ۱۵۵
معماری زندگی رضا هدایت یعقوبی درمانگر رنجهای زندگی او یک پزشــک است ،کسی که رنجهای جســم را رهایی میبخشد تا لحظــه را بهتر زندگی کنیم .اما جهان افــکار او میتوانــد جســم و روح را درمان کند. زندگی ،جســتجوی انســان اســت در فاصله زمانی مشخص به دنبال سه چیز :معنویت ،اخلاق، قانون. بــر طبق لغت نامه دهخدا معنویت به هرآنچه شامل یا مربوط به معنی و روح باشد گفته م یشود و مقابل ظاهری و مادی است .معنویت یعنی وجود معنا و هرآنچه مادی نباشد را معنوی میگویند. از دیدگاههــای مختلف بــه معنویت پرداخته شــده است .از لحاظ دین خدا ناباوری و معنویت ســکولار و ...بح ثهای زیادی دربــاره معنویت صورتگرفته است. ۱۵۶
در جستجوی مفهوم زندگی معنویت را میتوان به صورت مســیری در روز کاملتر فکر م یکند اما هنوز ناقص اســت نظر گرفت که فرد میتواند به چیزی مثل سطح و م یکوشــد به فهمیدست یابد که بعد از آن بالایی از هوشیاری یا انسان کامل یا رسیدن به به مدد آن در عرصه نظر همواره حقیقت را از حکمت یا اتحاد با خدا یا خلقت دســت یابد .خطا تشــخیص دهد و در عرصه عمل پیوسته دیــن تنها یک راه برای رســیدن به تجرب ههای خیر را طل بکند .این حرکت و این سیر همان معنوی اســت .به قول ویلیام اروین دین همان معنویت است که نیاز انسان است. معنویت نیســت بلکه شکلی است که معنویت و امــا اخلاق،گوهر گمشــده فرهنگ ما، در جریان تمدن به خود گرفته اســت .میتوان به زبان ســاده کودکانه هفت فضیلت اخلاقی، گفت معنویت ب هجای آنکه هدف باشــد خود همدلی ،تحسین ،رفتار دوستانه و جلوگیری از مســیر است .یعنی گرایش و شــیوهای که فرد رفتار غیر اخلاقی ،درک دیدگاههای دیگران برای زندگی برمیگزینــد و هدفی که باید به ( خودت را جای او بگذار) ،وجدان :افزودن برای آگاهــی به چگونگی صحــت کاری و آن برسد. رنــه دکارت برای شــروع فلســفه خود با تلاش بــر عمل بر طبق آگاهــی ،طلب کردن شــک به واقعی بودن هر چیز شــروع م یکند .رفتــار اخلاقــی از دیگــران .خویشــتنداری: بــرای آنکــه مطمئــن باشــد که همــه چیز را ممانعت از اجرای افکار شــرارتبار ،استفاده نپذیرفته اســت مگر آنکه واضح و متمایز بوده از گف توگوی درونی برای حفظ تعادل خود باشد ،کار را از شک کردن به همه چیز شروع ( خــودت را مهــار کن) .احترام :توجه نشــان کرد .اما متوجه شد برای آنکه بتواند همه چیز دادن بــه ارزش افراد ،رفتار کــردن با دیگران را کاذب ب هشــمار آورد خود باید بیاندیشــد .به گون های که دوســت داری بــه همان روش یعنی چیزی اســت که در حال اندیشه است و با من رفتار شــود .مهربانی :توجه نشــان دادن این جســم نیست و بنابراین این من میاندیشم به آســایش و احساســات دیگــران .انصاف: پس هستم نخستین اصل مابعدالطبیعه شد .عــدم تمایل به پیروزی به هــر قیمتی ،منع دنیا ایــن روح کــه میاندیشــد ،هــر لحظه از طلبی ،حرص و ولــع ،قدرت مصالحه ،قدرت حقیقتی کوچکتر به حقیقتی بزرگتر ،از خطای عذرخواهــی .بردباری :به رســمیت شــناختن بزرگتر بــه خطای کوچکتر ســیر م یکند .هر غنای تفاوت انســانها ،مقابله با پی شداوری و ۱۵۷
معماری زندگی افکار کلیشــهای .کاش با فرزندان خود درباره هــر یک از ایــن فضیلتها ســخن میگفتیم. کاش آن عبارت کلیشهای از خود آغاز کنیم، با پــرورش این فضایــل آغاز م یشــد .کاش روزی هفــت بــار از خــود دربــاره این هفت فضیلــت ســوال م یکردیــم .کاش خیلی دیر نشده بود. و اما کلمه اول قانون ،من و شــما و جامعه چه تصوری از قانون داریم .بجز جمله تکراری (قانون نیســت) چه معنایی از قانــون دریافت میکنیم. قانون یعنی همان یک کلمه یعنی نظ مدهنده امور .یعنی جماعتی برای به ســامان درآوردن امــور اجتماعی خود حــدودی وضع میکنند تا امنیت یابند و ســامان گیرند .در جامعه ما از قانون الهی که از آســمان نازل شــده تا قانون مشروطه که توسط منتخبین اتابک نوشته شد، همه دســتوراتی از بالا بوده برای حفظ قدرت آنکــه در بالا بــوده .قانون تــا از پایین و برای حل مشــکلی که در ســطح مردم وجود دارد وضع نشود ،نه تضمین اجرایی دارد نه قدرت حکمرانی .از صفات دیگر قانون این اس تکه شفاف و بدون پیچیدگی باشد ،غیر قابل تفسیر باشد ،استثنا نداشته باشد. ۱۵۸
در جستجوی مفهوم زندگی ارژنگ فرخ پیکر هنرمند فلسفههای زندگی زندگی فاصله میان دو نیستی است. همــ هی ما قبل از تولد نیســتیم ،بعد از او هنرمندی اســت کــه اگر خودش ســپری شــدن عمر که زمانی برای زیستن و کارهایش را میــان نبودنهای زندگی اســت تا حدوث مرگ که نقطــ هی پایان بیابیــد ،حــال خوبی در جهــان خودتان زندگی اســت و باز هم نیســت میشویم . کشــف م یکنید .و با خود میگویید در بودنی میا ِن دو نبودن .ادرا ِک این حقیقت میان همه نبود نها ،انســانهایی هســتند اســت که ما را وام یدارد تا معنایی به زنده کــه لحظه بودن را خلق میکنند و جهان بودن خود بدهیم و زندگی کنیم . زندگی و مرگ را فتح میکنند. ۱۵۹
معماری زندگی رامین حیدری فاروقی هنرمند راوی زندگی او هنرمندی اســت که زندگی را روایت میکند و برای کشف داستان زندگی بسیار سفر کرده است. ســفرهایی به درون خودش و ســفرهایی به فرهنگ و تفکر دیگران .و بــرای خلق کردن معنای زندگی همسفری میشود تا لحظه ای را بهتر زندگی کنید. ۱۶۰
در جستجوی مفهوم زندگی زندگــی ،همیــن اســت که هســت .هزار زندگی ،فرصت زیســتن است و زیستن ،یعنی جــور دیگر هم میتواند باشــد و چندتای آن صاحب اراده بودن ،اراد هی خلا ِق ایجاد ذوق را مــا میتوانیم برای خودمــان ترتیب دهیم و زیســتن در خــود و دیگران؛ وگرنــه ،رنج یا فهم واقع بینانهای از تناق ضهای هســتی داشته ملال ،ما را پیش از مرگ م ی ُکشد ،باید زیبایی باشــیم و متناســب با آن اســتعداد و مهارت و را تشخیص داد ،خلق کرد و نشان داد. ابتکار خود را ب هکار بگیریم و متمرکز و خلاق باشــیم .اصلیترین خلاقیــت ،تمرکز بر صبر و تصمیــم درســت و به موقع اســت ،واکنش متناســب و به اندازه اســت و کنــ ِش امیدوار و رو بــه گشــودگی و رو بــه تغییــر در خود، دور شــدن از حــرص ،و تلاش بــرای بودن، وفاداربودن به پیمان و راستی .جهان پر از جبر اســت اما خالی از امکان اراده و ابتکار نیست. بزرگترین ابتــکار ،تن ندادن به تحمیل عادات روزگار اســت .برای خــود ،صاحب تصمیم بودن اســت و بخشــندگی و مهربانی اســت. غیــر از این راهی نیســت جز یأس و تســلیم. گاهــی آدم موفــق م یشــود چنیــن باشــد. بهتــر اســت بــه جــای چیســت یهای دور از دســتر ِس فهم ،بــه هســتی و امــکان صلح با خــود فکر کنیم و بخشــنده و مهربان باشــیم. ۱۶۱
معماری زندگی نوید سعیدی رضوانی شهرساز هنرمند زندگی اگر مفاهیم فلســفه ،هنر ،روا نشناسی ،اخلاق و خوب یهای یــک انســان را با شهرســازی اتصال دهیم جنس افــکار او را میگیرد .کســی که شــهر را دوســت دارد ،آد مها را دوست دارد ،زندگی را دوســت دارد .او متفکری اســت که شــهر را بــا قلب پرمهرش میبیند .وقتی با او دربارهی پرســش زندگی چیست صحبت میکردم ،خیلی زود فهمیدم با انسانی صحبت م یکنم که دســتی در هم هی علــوم دارد ،و در عین حال قلبی پرمهــر برای خوب بودن .او شــهر را تنها برای کاخ نشــینها نمیداند و دغدغه و کارهایش برای هم هی اقشار جامعه است، او شهرســازی است که با شــهر قلبش میتواند تمام شهرهای زمین را آباد کند. ۱۶۲
در جستجوی مفهوم زندگی اول اینکــه هر کســی تعریــف خودش را تولد یک حادثه را تســریع کنیم ،یا اینکهیک از زندگــی دارد ،دوم اینکه مــن فکر میکنم مقــدار جلویش را بگیریــم ،در نطفه خفهاش زندگی یک موجودی است که تا میخواهیم کنیم ،ولی دوباره این زایش به وجود میآید. آن را کشــف کنیــم صورت خــود را عوض م یتوانیــم یــک آدمیرا پــرورش دهیم یک م یکند .و ویرای شهای مختلف دارد به مفهوم آدمیرا ســاکن نگه داریم اما آن آدم بالاخره منفی نمیگویم ،به مفهوم تغییرپذیری اســت .رشــدش را م یکند .یعنی من تــا حدی به این یعنی معنای زندگی شــاید خیلی دیریاب باشد جبر معتقدم نه جبر فردی ،جبر اجتماعی ،یعنی به خاطر اینکه زندگی مرتب معنایش را عوض ما همه کمکم ب هیک نتیجه م یرســیم منظورم این اســت ،زیاد لازم نیست که دیگران را قانع م یکند. نکتــه دیگر که بــاور دارم در مورد معنای کنیم. زندگی ،در دیدگاه مارکس اســت ،فیلسوف جبر تاریخ ما را به آن م یرســاند و بیش از بــزرگ قرن ،۱۹کاری بــه نتیجه افکارش که آنکه افکار موثر باشد اعمال و رویدادها موثر منجــر به انقلاب مارکسیســتی شــد ندارم .در اســت که ما را ه مبســته میکند و ب هیک نقطه کشــوری که پی شبینــی نم یکرد و ۷۰ســال م یرســاند .این یک جبر عامیانه نیســت یک ب یثمــر افــکار وی و همفکرانش پیاده شــد .چیــزی در مقابل اختیار نیســت .بنابراین ما در افرادی که میخواستند بهشت بسازند و جهنم این چهارچوب خیلــی میتوانیم نق شآفرینی درست کردند ،از نظر خیل یها و شواهدی که کنیم خیلی نگران نباشــید ،چون م یرســیم به وجود داشــته اســت .ضمن اینکه حتماً نکات جایی که باید برسیم. مثبتــی هــم در آن جوامع بوده ،امــا منجر به زندگی همان چیزی است که میسازیم در چهارچوب این جبر ،و ســوخت این زندگی فروپاشی شد. من به آن اندیشه دیالکتیکی و اندیشه تضاد عشق و لذت اســت .عشق است که ما را پیش و تغییری کــه در دنیا م یدید که ملاصدرا هم م یبــرد و گرنه خیلی زود فســرده م یشــویم. ب هنوع دیگری آن را میبیند کار دارم .مارکس بعض یهــا م یگوینــد هد فگــذاری میکنیم میگوید مــا قابله هســتیم ،تاریخ یک جبری انگیزه پیدا میکنیم ،هدف چیست مثل ًا خرید دارد ،یک مســیری دارد .ما قابلهایم میتوانیم ماشــین مدل بالاتر ،ولی بعد از رســیدن به آن ۱۶۳
معماری زندگی هدفی ندارد ،فسرده میشود و یعنی دور باطل جهــان ناعادلانه اســت رنج م یکشــم وبرای هد فهــا ،تلــه هدفها .پــس زندگی همان کاهــش بــی عدالت یها تلاش م یکنــم .من از چیزی است که ما م یســازیم و چیزی خارج زندگیام راضی هســتم ولی از زندگی کردن از ما نیســت و مبتنی بر عشــق و مبتنی بر لذت ناراضیام .چون احســاس میکنم بی عدالتی اســت .و لذت ســوخت زندگی است .لذت هست رنج هست .ولی تلاشهای ما تاثیر دارد از خانواده از فرزند از غذا ورزش ،موســیقی ،و بایــد امیدوار باشــیم و کار کنیــم .اما یک اینها همه لازم اســت .اینکه انسان خودش را طوری احســاس میکنم این جهــان ناعادلانه از لذتها محــروم کند و بگوید میخواهم پر همه مــا را دارد رنج م یدهد ،و ما باز این رنج بــار زندگی کنم به خــودش ضربه میزند .و را میتوانیم با عشــق ،با عشق به کار کردن ،با اینکــه ،ما اختیار داریم ،ولــی باید بدانیم این عشق به کاهش دادن این رنج ها ،پربار کنیم. اختیار در یک چهارچوب اســت و به سادگی نمیتوانیم فلک را ســقف بشکافیم و طرحی نــو در اندازیم .باید این چهارچوب را بپذیریم و گرنه به ناامیدی منجر م یشــود .حال در این چهارچــوب چه باید کرد .منظــور من از جبر همان چهارچوبی اســت که باید بپذیریم ولی در همان چهارچوب تلاش کنیم. در نهایــت باید بگویم که تجربه بیشــتر از تفکر تأثیــر میگذارد ،و حس مــا از زندگی بیــش از اینکه بــه عملکرد ما مربوط باشــد به تربیــت کودکی ما بر م یگردد .و من میتوانم بگویم راض یام .هم کودکی خوبی داشتم ،هم ازدواج خوبی داشــتم و هم در راه عشقم کار م یکنم ،واگر کســی قانون کائنات را بداند به آرزوهایش میرســد ولــی در عین حال چون ۱۶۴
در جستجوی مفهوم زندگی احمد نصراللهی نقاش خیالهای زندگی با دوچرخه روی پل ایستادهام ...از میان آب عبور م یکنم. او هنرمندی اســت کــه خیالهایش را بــا هنرش به جهان ما دعوت کرده اســت. درب آبی خانهام از دور پیداست .درب باز و از رازهایش تصویری ســاخته است که م یشود :یک شیر ّآب ،تکهای آهن و چند برای درک آن باید انسانی هنرمند باشید تا رازهایش را درک کنید .و اگر جهان را از تکه دیگر از خانه به سرقت رفته است. دریچه قل بهایتــان نبینید از خیال افکار او من با زنگولهی همیشگیام پا گرفتهام ...به بی بهره خواهید شد. آسمان رفتم و به زمین رسیدم. هوا شرجی است...تمام روحم خیس شده است .روی پله ایستادم .کمرم درد م یکند. دزد ،بزهکار ،دشمن...آشتی یکی از تمرینهایم هست. بلافاصله با لذت تمام کار میکنم...با این خیال به خانهام م یآیم و نقاشیهایم در باورهایم به دیوار آویخته شدند .یادم باشد همین بچهها را هم به خانه قدیمم دعوت کنم. «زندگی» یک واژهی ساده ،یک فهم عادی نیست...زندگی یک خیال است .در این امتداد همه چیز به همین سادگی پیش خواهد رفت... ۱۶۵
معماری زندگی مهدی رازانی گذشت هشناس زندگی او گذشــته را میشناسد و از گذشته ســخن آینده را می گوید.افکارش ریشه در تاریخــی دارد کــه آن را خوانــده و لمس کرده اســت .او تاریــخ زندگی را مانند شکست ههایی از یک ظرف طلایی با عشــق در کنار هم قرار می دهد و دوباره معنای آن را می سازد. تعریف چیســتی زندگی از وجوه مادی و موفقی تهایی به دســت م یآوریــم ،اما نهایت فیزیکی تن ما شروع میشود .تا چند سال اصل ًا بهیک تکرار و روزمرگی و فهم تکرارپذیری نمیدانیم زنده هستیم و زندگی میکنیم .بعد این موارد م یرسیم. از ده تــا دوازده ســال وقتی زبــان آموختیم و اما بعــد ،از زمانی که به مــن خود و جان از پــس زبانآموزی معانــی ،تفاوتها و عمق متصل به تن خود ،پی بردیم ،از آن زمان متوجه کلمــات را تا حــدی ادارک کردیم و متوجه م یشــویم که برای جان هم باید زندگ یهایی زنــده بودن خــود شــدیم ،آ نگاه در مییابیم جداگانه و تفکیک شده از ماهیت فیزیکی تن چیزی را از دســت دادهایــم و چیزهایی باقی خــود فراهم کرد و طعم لذ تهای جســمیرا مانده اســت و برای داشتن چیزهایی در آینده بــه جان خود چشــاند .حالا میتوانیــم از این بایــد چیزهایی را یاد بگیریــم و مدتی از زمان بگذریــم که لاجرم بــرای همه مــا آغازی و و مقــداری از ایدهها و حجمــی از خلاقی تها پایانی همســان وجود دارد ،چرا که تنی وقفی و خرمنــی از آرزوهایمــان را صــرف همــان داریم که زیســت میکند و بــرای مدتی جان وجــوه مادی و فیزیکی خود کنیم .در این بین را با خود همراه کرده اســت .مزیت فوقالعاده احتمالا در مســابقاتی هم شــرکت میکنیم و جان این اســت که هســت و نیست و نیست و ۱۶۶
در جستجوی مفهوم زندگی هست همچون منشــا اصلی همه جانهاست و بــا تحت تأثیر قرار دهد .آن چیز حیرانکننده، از خود ب یخودکننــده و ویرانکننده نظمها و همه صفات را دارد. مرحلــه بعدی درک مــا از خودمان جایی سلایق و انتخابها عشــق است .که در قامت است که بر ما عیان م یشــود چش مها پنجره و عاشق بودن و نه معشــوق بودن خود را نمایان گوشها دریچ ههای ناپیدای جان هستند و ما با م یکند .عشــق اســت که لذتی سرشار دارد، دیدن و گوش دادن به آ نچه لذ تبخش است عشق است که فرا مادهی تن و فرا انتخابهای جان است. زندگی را به جان میخورانیم. میتوان در همین مرحله به تعریف زندگی به بیان ســاده تر در دوران عاشــقی دیگر بــرای تن و زندگی دادن به جان اکتفا کرد اما عمر تن ،معنی ندارد .لذت و آشفتگی همزمان برای برخی از ما پیش م یآید که باز احســاس جان و تن و درهم تنیدگی این دو اســت ،تنها م یکنیــم زندگی نکردهایــم .احتمالاً زندگی جایی اســت که وصلت جان و تن در بهترین تعریفــی معــادل لذت هم داشــته باشــد زیرا حالت است .هیچکدام بر دیگری چیره نیست افرادی که از زندگی لذت نمیبرند احســاس و هر کدام ب یدیگری بی معناست .به شخصه م یکنند زندگی نکردهاند و افرادی که بیشــتر هما نجــا را زندگی م یدانــم و لختی در آنجا لذت بردهاند احســاس زنده بــودن و زندگی زندگــی کــرده ام .زیــرا بــاور دارم زندگی عاشقانه روی عمر آدمیزاد حساب نم یشود. عمیقتری دارند. احتمــالاً از اینجا بــه بعد بایــد چیزهایی انتخابی را برای لذت بردن جان انتخاب کنیم. چیــزی که هم گوش و هم چشــم مــا را ،هم خیــال و هم رویای ما را با خود همراه کند .اما باز بعد از این چیز انتخابی احتمالاً جان و تن بر سلایق انتخابی ما استوار نیستند و آنجاست که زندگی و آ نچه جان و تن ،رویاها و آرزوها و بهترین لذتها را به ما میدهد نمایان میشود، انتخابمان م یکند و تمامیت انســان بودن ما را ۱۶۷
معماری زندگی جمال رحمتی هنرمند شادی های تلخ زندگی او هنرمندی اســت کــه تلخ یهای زندگــی را با افکارش به شــیرینی بیان م یکنــد .حــرف نــو م یزنــد ،تصویر نــو میکشــد تــا تلخ یهــای زندگی کم یشــیرین شــود و ما بدانیم زندگی بــا تمــام تلخیهایش م یتوانــد لبخند بیافریند. ۱۶۸
در جستجوی مفهوم زندگی من از درون آدم خیلی شادی نیستم .دلیلش که دارم غروری هم ندارم و این را میدانم که هم تجربیاتی اســت که در طــول زندگیام با ندارم و اصل ًا ادعا نیست .سعی میکنم طوری آنها ســر و کار داشته ام .اعم از تجربیات کلی زندگــی کنم که بــاور دارم یعنی تا جایی که کــه در جامعه بوده و ی کســری تجربیات به م یشــود ســعی م یکنم آدم دورویی نباشــم. واســطه مقاطعی که گذراندیم اعم از جنگ و ســعی میکنم رفتارم هماهنگ با چیزی باشد مواردی شبیه به آن .در مجموع حس کلی من کــه به آن معتقدم .این چیــزی بود که به ذهن نســبت به دور و برم حس آدم ینیســت که از من م یرســید و میدانم که خیلــی خیلی ابعاد حضور در این شرایط خیلی خوشحال است .وســیعی در مورد زندگــی و مفهومش وجود من فکــر م یکنم بایــد قدم عملــی برای دارد. درست کردن این شرایط برداشت .هرچند که ما برای درست کردن این شرایط همه شرایط لازم را نداشته باشیم و یا امکانات خیلی خیلی محــدودی در اختیارمان باشــد .به هر حال هر کسی به اندازه سهم خودش هر چقدر م یشود و میتواند .فکر م یکنــم در کل مواجه هام با دنیا همراه مهربانی اســت و این را در کارهایی که در حیطه من است میشود دید و آدم هایی که با مــن در ارتباطاند میتواننــد تأییدکنند. اینکــه این امــکان و این توانایــی را دارم که خودم را جای دیگران بگذارم و سعی م یکنم آنطوری که دوست دارم با من برخورد شود با دیگران برخورد کنم .سعی م یکنم خودم را گم نکنم .به جایگاهی که در آن هســتم اصل ًا قانع نیستم ،به همین خاطر فکر نم یکنم به چیز عجیب و غریبی رسیده ام .بابت این چیزهایی ۱۶۹
معماری زندگی زندگی به روایت نویسنده زندگی از نم یدانم آغاز میشود و به سوی نمیدانمهای بزرگتر م یرود. در ایــن نمیدانمها م یفهمیم در ماجرایی به نام زندگــی قرارگرفتیم و این ماجرا یک خالق بزرگ دارد .خالقی که زندگی را خلق کرده اســت و ما را به سمت تکامل زندگی یعنی مرگ م یبرد. اما این به معنای این نیست که ناامید باشیم ،مرگ هم فصلی از زندگی است. معماری هستی با تمام زیبایی آن ،روزی میمیرد و تا هستیم باید زندگی کنیم و پیش ب هسوی کمال زندگی یعنی مرگ برویم. و بدانیم زیباترین قســمت زندگی لبخندی اســت که در پایان این فصل از زندگی میزنیم، همان لبخندی که وقتی با معیار عقل و عشــق م یســنجیم ،میفهمیم خوب زندگی کردهایم و از فرصت بودن برای خوب بودن استفاده کردهایم. و من در پایان پرســش زندگی چیست به پرسشی بزرگتر رسیدم،که همراه زندگی میآید و به آن معنا میبخشد .پس این بار میپرسم زندگی و مرگ چیست؟ و از شما میخواهم من را در کشف این پاسخ یاری دهید و پاسخ خودتان را برای من ارسال کنید. پل ارتباطی: [email protected] ۱۷۰
در جستجوی مفهوم زندگی ۱۷۱
معماری زندگی ۱۷۲
Search
Read the Text Version
- 1
- 2
- 3
- 4
- 5
- 6
- 7
- 8
- 9
- 10
- 11
- 12
- 13
- 14
- 15
- 16
- 17
- 18
- 19
- 20
- 21
- 22
- 23
- 24
- 25
- 26
- 27
- 28
- 29
- 30
- 31
- 32
- 33
- 34
- 35
- 36
- 37
- 38
- 39
- 40
- 41
- 42
- 43
- 44
- 45
- 46
- 47
- 48
- 49
- 50
- 51
- 52
- 53
- 54
- 55
- 56
- 57
- 58
- 59
- 60
- 61
- 62
- 63
- 64
- 65
- 66
- 67
- 68
- 69
- 70
- 71
- 72
- 73
- 74
- 75
- 76
- 77
- 78
- 79
- 80
- 81
- 82
- 83
- 84
- 85
- 86
- 87
- 88
- 89
- 90
- 91
- 92
- 93
- 94
- 95
- 96
- 97
- 98
- 99
- 100
- 101
- 102
- 103
- 104
- 105
- 106
- 107
- 108
- 109
- 110
- 111
- 112
- 113
- 114
- 115
- 116
- 117
- 118
- 119
- 120
- 121
- 122
- 123
- 124
- 125
- 126
- 127
- 128
- 129
- 130
- 131
- 132
- 133
- 134
- 135
- 136
- 137
- 138
- 139
- 140
- 141
- 142
- 143
- 144
- 145
- 146
- 147
- 148
- 149
- 150
- 151
- 152
- 153
- 154
- 155
- 156
- 157
- 158
- 159
- 160
- 161
- 162
- 163
- 164
- 165
- 166
- 167
- 168
- 169
- 170
- 171
- 172